نوزده ماهگی
نوزده ماه گذشت.دارم بزرگ میشماااااااا. مامانم میگه دختر خانمی شدی ولی بعضی وقتا میگه مامان و ناراحت می کنی ولی من سعی می کنم کارای بد نکنم اما دوست دارم رو تخت و مبل بپرم همه لباسا رو از لباسشویی در بیارم دوباره بریزم توش فقط بعضی وقتا خیسن خب چرا؟
راستی باباجی برام یه چادر خریده که توش اسباب بازیامو گذاشتم ولی همش همه میگن چرا خونت نا مرتبه خب اون پنجره بالاش واسه چیه پس؟ واسه این نیست که من از بیرون همه چیرو بندازم تو خونه؟ خب من میخوام خونمو تکون بدم بیارم وسط اتاق دیگه.آخه اگه با دست ماکارانی بخورم بده؟
جارو کردن مگه کار بدیه من خب با جارو همه جا رو جارو می کنم دیگه حالا من سعیمو میکنم که دختر خوبی باشم :)راستی یه جشن کفشدوزکی بود که منمتوش شرکت کرم آخه مامانم این جشنو برگزار کرده بود واسه تولد آبانیا.منم کفشدوزک شده بودم اونجا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی