بیست و سه ماهگی
باورم نمیشه که اینقدر زود داری بزرگ میشی.بیست و سه ماه گذشت 1 ماه دیگه 2 سالت تموم میشه و تو هر روز بزرگتر و شیرین تر و دوست داشتنی تر میشی. خیلی دوست دارم وقتی بهت میگم بیا پشت مامان درد میکنه بعد تو با دستای کوچولوت من و ماساژ میدی.
خیلی دوستت دارم وقتی با چشمای کوچولوی مهربونت نگاهم میکنی و میگی مــامــــانـــــــی.
همدم کوچولوی من . این روزا دیگه تو کارای خونه به مامان کمک می کنی.
خیلی فهمیده تر شدی و البته شیطون تر
کلمه های زیادی رو میگی ولی جمله نه منتظرم تا زودتر حرف بزنی :)
وقتی از بیرون میام کیسه های خریدم رو ازم میگیری و دنبال یه چیزی که مال تو باشه میگردی.
به کفش خیلی علاقه مند شدی و دوست داری تو خونه کفشای نوت رو بپوشی :)
هر روز میری آلبومتو از تو کمدت برمیداری و عکسا رو توضیح میدی و اسم آدمای تو عکس رو میگی.
و خیلی کارای جدید دیگه .
برای اولین بار بردمت سرزمین عجایب و تو خانوم کوچولوی من خیلی بهت خوش گذشت و فقط دوست داشتی وایستی و همه چیز رو نگاه کنی.
دوستت دارم عزیزم