هستیهستی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

دنیای من

تولد بازی

بازم بهار شد و بازم ترافیک تولد. اول تولد دوستم آرنیکا بعد آوینا بعد آرشیدا بعد نیکا و بعد هم بازم کلی تولد که خیلی خوش میگذره آقای آهنگی میاد کیتی اومده بود میکی ماوس که تو دهنش آقا بود خانم دلقک شمع فوت کردیم رقصیدیم یه عالمه بادکنک خیلی خوش میگذره ها
26 ارديبهشت 1393

سه سالگی

دخترم سه ساله شد.هستی شیرین زبون من شمع سه سالگی رو فوت کرد پارسال تو همچین روزی چقدر خوشحال بودیم که میتونه چند کلمه حرف بزنه چقدر زود گذشت و تو چقدر زود بزرگ شدی عزیزم به قول خودت من ازت خوشحالم امیدوارم تو هم از من خوشحال باشی دوستت دارم عشق من
16 فروردين 1393

دو سال و هشت ماه

دو سال و هشت ماه گذشت . خیلی فاصله افتاد تا بنویسم یزار به حساب درگیریهای زندگی :) دختر کوچولوی من حالا با شیرین زبونیاش دل همه رو میبره.یادمه یه روز نگران این بودم که چرا حرف نمیزنه :) دیگه پوشک نداره لباساشو خودش عوض میکنه خودش غذا می خوره و کلی شعر و قصه بلده موقع خواب دوست داره شعر عروسک قشنگ من رو براش بخونم و شعر مورد علاقه دیگش توپ سفیدمه از 1 تا 10 به فارسی و انگلیسی کامل میشمره و تا 20 دست و پا شکسته:) همه رنگارو بلده شکلا رو بلده و... اینا رو نوشتم که یادم نره یه روزی تو چی کارا میکردی:) از این که کنارمی خیلی خوشحالم .وقتی میگی مامان دوستت دارم عاشقتم انگار همه قشنگیای دنیا رو به من دادن :) دوستت دارم عشق من &n...
15 آذر 1392

بای بای پستونک

امروز برای اولین بار بدون پستونک خوابیدم داستان از این قراره که بعد از این که 3 تا ممسی (پستونک) رو با دندونام پاره کردم مامان و بابا گفتن که دیگه از پستونک خبری نیست. اول رفتم  ممسی (پستونک) عروسکم رو برداشتم اما خیلی سفت بود .مامانم گفت اگه اینو بخورم دندونام میشکنه  بعد ممسی (پستونک) پاره خودم رو برداشتم اما هر کار کردم نشد.بعد مامانم قصه هستی رو که دیگه ممسی (پستونک) نمی خورد برام تعریف کرد و من تصمیم گرفتم دیگه ممسی (پستونک) نخورم. اما هر چی سعی کردم خوابم نمیبرد.مامان برام لالایی خوند اما باز نشد.تصمیم گرفتم خودم لالایی بخونم: ممسی (پستونک) ندارهههههههه ممسی (پستونک) پرههههههههههه حانومه (خانومه) د...
4 خرداد 1392

تولد دوستم رادوین

باز هم تولد. البته رادوین دوستم اسفند به دنیا اومده ولی به یه دلایلی که مامانا میدونن چرا تولدش رو 6 اردیبهشت گرفتند. تولدت مبارک رادوین جونم :)   ...
6 ارديبهشت 1392

تولد 2 سالگی

اینم تولد 2 سالگی دخترم که قولشو داده بودم. یه تولد پروانه ای برای پروانه کوچولو. حالا دیگه هستی من 2 ساله شده.خیلی بزرگتر و خانوم تر شده.خیلی بیشتر حرف میزنه و من از اینکه منظورش رو بهم می فهمونه خیلی خوشحالم. جای مامان حوری  و عمو پدرام تو تولدش خالی بود . دلم می خواست خیلی کارا براش می کردم ایشالا وقتی بزرگتر شد :) لباس پروانه ای هم هدیه مامان حوری بود که مامان هانی و من تکمیلش کردیم  برای اینکه همه بتونن بیان امسال تولدت رو 30 فروردین جشن گرفتیم. تولدت مبارک پروانه کوچولوی من  دختر 2 ساله من از بودنت خوشحالم تو بهترین هدیه خداوند هستی که لحظه لحظه با تو بودن دلنشینه.       ...
30 فروردين 1392

جشن تولد دسته جمعی

سلام من و دوستام همه با هم جشن تولدمون رو تو 23 فروردین جشن گرفتیم.همه دوستای بهاریم.یه عالمه موش کوچولو اومده بودند تولد.  خیلی خوش گذشت خوشحالم که این همه دوست دارم :)         ...
24 فروردين 1392

تولد دوسالگی

2 سالم شده دیگه بزرگ شدم :) البته مامان گفته که قراره یه جشن تولد حسابی برام بگیره ولی امروز روز تولدم بود و مامانی برام یه کیک خریده بود که بابایی با اسمارتیزای رنگی برام قشنگ ترش کرد :) واسه خورم خانومی شدما دیگه :)   ...
16 فروردين 1392

خواب

دختر کوچولوی قشنگم چقدر بزرگ شدی :) صبح ها که از خواب پا میشی ازت میپرسم تو  خواب چی دیدی ؟ تو هم فکر میکنی و یه چیزی میگی.پریروز گفتی هرس(خرس)  دیروز هم ازت پرسیدم و تو گفتی اوسی(اتوبوس) قربون خواب دیدنت بشم :)
13 فروردين 1392

نوروز نود و دو

دومین عیدی که کنار مامان و بابا بودم هم اومد و من امسال خیلی بهتر عید رو فهمیدم :) عیدی گرفتم و مسافرت رفتم و خیلی خوش گذروندم. با مامان تخم مرغ رنگ کردیم، ماهی خریدیم سفره چیدیم  لباس عیدم رو مامانی هانی برام دوخته تل سرم رو هم مامانم درست کرده  عید همه مبارک :)         ...
6 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دنیای من می باشد